Tuesday, February 26, 2013

ما تاریخ را می سازیم؛ پانیذ فضل علی

محرومیت بهاییان از تحصیل و اخراج شدن آن ها از دانشگاه مسئله تازه ای نیست. در ایران همیشه می شنویم که آزادی عقیده، آزادی بیان و عدالت وجود دارد. اما وقتی به مرحله عمل می رسد در مورد بهاییان و شاید سایر اقلیت های مذهبی کاملاً متفاوت می شود! محرومیت از تحصیل، محرومیت از کار، توهین به اعتقادات و... همه و همه با وجود شعار آزادی عقیده اتفاق می افتد. 
 

وقتی 8 ساله بودم فقط به خاطر اینکه شناخته شدم که بهایی هستم از مدرسه اخراج شدم. از ورود به نمازخانه محروم شدم که مبادا آنجا نجس شود!! در تمامی سال های تحصیل شاهد تهمت هایی بودم که اعتقاداتم را نشانه می گرفت  و سعی می کردم به آن ها پاسخ دهم، زیرا این گونه صحبت ها ذهن هم سن و سالانم را آشفته می کرد و بی دلیل نسبت به  امر بهایی بدبین می ساخت. 
 
در سال 1389 در کنکور کارشناسی شرکت کردم. با رتبه 1463 سهمیه ی منطقه1 و رتبه 2563 کشوری در رشته مهندسی صنایع دانشگاه علم و صنعت ایران واحد مرکزی پذیرفته شدم. در این میان دوستانم با درج شدن عنوان "نقص پرونده" در کارنامه شان  از ورود به دانشگاه محروم شدند. برای ثبت نام به دانشگاه مراجعه کردم. از جمله اطلاعات درخواستی مذهب بود که من خط تیره گذاشتم. مانند همه دانشجویان مشغول به تحصیل شدم و تلاشم را می کردم که دانشجوی خوبی باشم و از موقعیت آموزشی که برای من فراهم شده و دوستانم از آن محروم شده بودند، به بهترین نحو استفاده کنم. در نیمسال اول و دوم 91-90 با معدل 17.12 جزء دانشجویان ممتاز مقطع کارشناسی شدم.
 
تحصیلم در دانشگاه ادامه یافت تا اینکه در تاریخ 23 بهمن 1391 از آموزش کل با من تماس گرفته شد. وقتی مراجعه کردم، فرم اولیه ثبت نام را مقابل من گذاشتند و از من خواستند که مذهبم را جای خط تیره بنویسم. من هم نوشتم "بهایی". در تاریخ 5 اسفند 1391 وقتی که در ترم 6 با گذراندن 89 واحد درسی مشغول به تحصیل بودم، به سایت گلستان مراجعه کردم تا نمره یکی از دروسم را ببینم، آخرین وضعیت تحصیلی "اخراج" نوشته شده بود!!   فردای آن روز با پدرم به دانشگاه رفتم تا علت را جویا شوم. به آموزش کل مراجعه کردیم، اما طبق معمول!! هیچ کس پاسخی نداشت و به ما گفته شد که دستور اخراج از سازمان سنجش است و حتی سازمان سنجش به دانشگاه دستور داده که در صورت مراجعه من به هیچ وجه مدارکم و نامه ای مبنی بر اخراج و یا نامه ای برای مراجعه به سازمان سنجش داده نشود. جالب اینجاست که من کتباً ثبت نام کردم اما شفاهاً اخراج شدم!! 
 
بعد از آن با پدرم به دانشکده صنایع رفتیم تا من از دوستان و اساتیدم خداحافظی کنم. اساتیدم تأسف می خوردند و با دل سوزی فراوان مرا راهنمایی می کردند تا با افرادی که ممکن بود بتوانند اقدامی کنند، صحبت کنم.  دوستانم نیز در کمال ناباوری مرا نگاه می کردند. همه ابراز تأسف می کردند. عده ای اشک می ریختند و عده ای می گفتند که به این سادگی مگر می شود کسی را اخراج کرد؟! به من می گفتند تو ناراحتی و متوجه نیستی، باید پیگیری کنی تا دوباره به دانشگاه برگردی. بعضی هم با من خداحافظی نکردند چون فکر می کردند که من حتماً به دانشگاه برمی گردم! اما نمی دانستند که سرنوشت من همانند همه جوانان بهایی ایران است. همه آن ها از جمله برادرم به علت داشتن عقیده "بهایی" که مسئولین حتی حاضر نیستند بر زبان آورند، از دانشگاه اخراج شدند. برای همه ما اخراج از دانشگاه سربلندی عظیمی است. مگر نه اینکه ایستادگی بر عقیده در ایران بهای فراوان می خواهد؟! ما از شریک بودن در پرداخت این بها بسیار مسروریم و خوشحالیم که بخش بسیار کوچکی از تاریخ را می سازیم. تاریخی می سازیم در جهت برقراری عدالت و پذیرفتن همنوعان با هر عقیده و فرهنگی، با هر نژادی و با هر نوع تفکری.
 
تردیدی ندارم که ما انسان ها به کمک هم دنیایی می سازیم که در آن حقوق هیچ فردی زیر پا گذاشته نمی شود و می توانیم با وجود تفاوت هایمان در عقیده، فرهنگ، علایق، جنسیت و ... کنار هم در صلح و دوستی زندگی کنیم.   
 

http://adf.ly/1587888/whostheadmin

No comments:

Post a Comment