برخلاف آنچه تصور و تبلیع مىشود که زکات و انفاقها براى تغییر و تقرب افراد است، زکات جنبهٔ تزکیه نفوس را دارد. اگر هدف و قصد تأمین هزینههای جامعه و تعدیل و عدالت اجتماعى بود (که به عنوان فرع و خود بهخود خواهد شد) شرایط براى قبولى انفاق آزاردهنده و انفاق با ریا و آزار و به قصد جزا، بىارزش و گناه محسوب نمیشد. پرداخت زکات و خمس اجبارى تلقى میگردید و توسط جامعه اجبارى میشد نه آنکه فرد موظف به پرداخت و احتساب آن مىگشت (مثل مالیات و عوارض). در اسلام اینها عبادت است و در ارتباط خدا و شخص مىباشد. در مکاتب دنیاپرستى و اجتماعى، وظیفه اجتماعى اجبارى میباشد و روى احتیاج جامعه وضع مىشود، در حالى که اینجا روى اعتقاد و احتیاج شخص است:
«الَّذِینَ یُنفِقُونَ فِی السَّرَّاء وَالضَّرَّاء» [۷۵]
ولی اگر با میل و عشق و نیت و ارادی خود شخص نباشد بىارزش تلقى مىشود. مثل داستان آن عربى که حضرت را قیم دو انبار خرماى خود کرد.
«وَالَّذِینَ فِی أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَّعْلُومٌ. لِّلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ.» [۷۶]
اینجا میگوید... بیاورید و سود ببرید و عشق بورزید و از آن بردارید و بدهید در آنجا میگوید اصلاً سود نبرید. همچنین است مشارکت در دفاع و جهاد که نیت و میل و رغبت خواسته مىشود و اکراه و کفر وارد نمىشود:
«لَّن تَخْرُجُواْ مَعِیَ أَبَدًا وَلَن تُقَاتِلُواْ مَعِیَ عَدُوًّا إِنَّکُمْ رَضِیتُم بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٍ» [۷۷]
مجموعه آیات، گروه شورا یک امّت یا جمعیّت ایمانى متشکلى را معرفى مینماید که خودکفالتاند و در روابط فیمابین، مسائل و مشکلات و مدیریت خود را حل نموده، جایى براى اختلاف و تفرقه و تخاصم و جایى براى حاکمیت شخص یا اشخاص ثالث و یک دولت جداى از جمع و مردم نمیگذارند. با انفاقات تَدْلوا اِلى احکام را دفع میکند با گذشت و عفو تخاصوا الى الطاغوت را از بین مىبرند و... این خود یک نوع نفى حکومت و حاکمیت است.
البته نفى حکومتِ حاکمیتِ دیگران و زورمندان، نه نفى حکومت و مدیریت علىالاطلاق. در واقع نفى حکومت آنطورکه مورد نظر آنارشیستها است نمیباشد و به طریق اولى نفى مدیریت را که قرن به قرن، دقت و پیچیدگى و وستعتش بیشتر مىشود، نمینماید.
«وَلاَ تَأْکُلُواْ أَمْوَالَکُم بَیْنَکُم بِالْبَاطِلِ وَتُدْلُواْ بِهَا إِلَى الْحُکَّامِ لِتَأْکُلُواْ فَرِیقًا مِّنْ أَمْوَالِ النَّاسِ بِالإِثْمِ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ.» [۷۸]
همچنین، جمع و امت و جامعه و تک تک مومنین دربارهٔ افراد وظایف تکاملى دارند و از بیتالمال و وجوهات جمعآورى شده باید به فقرا بدهند.
اختلاف با ایدئولوژىهای متمدنین این است که ادیان و اسلام به فرد میگویند
مسؤل جمع هستى و احسان و انفاق تا سرحد ایثار بنما ولى به جمع هیچگاه اجازه نمیدهند به فرد بگوید تو فداى من بشو.
امّا سوال و ایراد آقاى مهندس صباغیان: ادعاى روحانیت که باید مجرى شرع باشیم پس باید قدرت داشته باشیم و مثال از حکومت انبیاء و پیغمبر براى اشاعه اسلام مىآورند.
کاملاً سوال بجا و مطلب در متن موضوع ما است. این استدلال و طرز فکر کلید سرگذشت و سرنوشت روحانیت، هردو مىباشد. در جملهٔ میانآیهاى «وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَیْنَهُمْ» [۷۹] در گروه مورد بحث که در وسط صلات و زکات یا انفاقهاى متقابله آمده است، دوبار به ضمیر «هُم» برمىخوریم که در دیگر آیات و کلِ گروه، دو بار به آن برمىخوریم. استنباطى که از آن مىتوانیم بکنیم این است که امر یا حکومت و اداره جمع مربوط و متعلق بهخود آنها مىباشد. به عبارت آخرى حکومت از آن مردم است که بین خودشان باید به شور و مشورت انجام دهند، نه خدا و نه پیغمبر و نه آیین.
درباره صلات و صبر، اضلال و عذاب خدا، استجابت دعوت یا عفو و اصلاح و اجرى که برعهده خدا است و در آیات دیگر آمده، ضمیر مالکیت هُم بهکار برده نشده است چونکه آنها مربوط بهخدا و مال خدا است و در آن موارد، هیچگاه رسول خدا به مشورت و جلبنظر از مردم نفرموده، یکسره از خدا دستور گرفته و به مردم ابلاغ مىنمود. اما غضب کردن و بخشیدن، انفاق متقابله از مایرزق نمودن، انتصار و دریافت ظلم، امور داخلى و دفاعىِ خود مردم بوده، نمیتواند راساً و دسته جمعى یا بهوسیله آمرین منتخب و حوزههاى مشورت عمل نمایند.
قبلاً هم گفته بودیم در هیچ آیهاى به پیغمبر دستور حکومت و الزام و اجرا یا تحمیل دین و اشاعه دین از طریق تسلّط و سیطره داده نشده که احتیاج به مشورت داشته باشد و هر جا تعبیر سلطان مىآید مترادف با هیأت و سلطه از راه علم و ارزش است.
«کُلُّکُمْ رَاعٍ وَ کُلُّکُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِه.» نیز همین فضاى حاکمیت دسته جمعى و مدیریت متقابله را میرساند. کما آنکه «تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ.» [۸۰] یا «تَوَاصَوْا
بِالصَّبْرِ وَتَوَاصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ.» [۸۱] که مشابه آن مىباشد.
هر که اعمال زور و مراقبت، جاسوسی، تمسخر و توهین، اکراه و حتى غصه خوردن در کار مخالفین و منکرین بر پیغمبر و به طریق اولى بر پیروان و کاتولیکتر از پاپها، صریحاً و اکیداً منع شده است. در ادیان و بخصوص در اسلام و قرآن مأمور اجرا و حتى مسئول اشاعه و تبلیغ نداریم. البته دعوتهاى مسالمتآمیز با انذار و بشارت از بیگانگان و بزرگانشان بهپیغمبرگرامى کرده است و فریضه امر بهمعروف و نهى از منکر بر همهٔ مومنین واجب شده است ولى ضمن اینکه آیات و دستورات مربوطه بههیچوجه نمىتواند نقض محکماتی مکرر چون آیات زیر را بنماید:
«لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ» [۸۲]
«وَمَا جَعَلْنَاکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظًا» [۸۳]
«وَمَا أَرْسَلْنَاکَ عَلَیْهِمْ وَکِیلاً.» [۸۴]
«مَّا عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاَغُ» [۸۵]
«یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِیرًا.
وَدَاعِیًا إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَسِرَاجًا مُّنِیرًا.» [۸۶]
«أَفَأَنتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّى یَکُونُواْ مُؤْمِنِینَ.» [۸۷]
«وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَکِن لِّیَبْلُوَکُمْ فِی مَآ آتَاکُم» [۸۸]
دستورهایى که در قرآن براى خروج مردم و تاثیر روى سایرین و تعلیم و تزکیه آنها آمده است معدود و محدود و ممتاز مىباشد و جنبهٔ خدمت و دوستى و الگوی دینی را دارد نه عنف و اجبار که پاى قدرت و دولت بیاید.
«وَکَذَلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِّتَکُونُواْ شُهَدَاء عَلَىالنَّاسِ وَیَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیدًا» [۸۹]
«وَلِکُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّیهَا فَاسْتَبِقُواْ الْخَیْرَاتِ أَیْنَ مَا تَکُونُواْ یَأْتِ بِکُمُ اللّهُ جَمِیعًا» [۹۰]
«وَلْتَکُن مِّنکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ
الْمُنکَرِ وَأُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ.» [۹۱]
راجع به امر به معروف و نهى از منکر جاى دیگر بحث شده و رسالهاى در شرف تدوین است. در هر حال امر به معروف و نهى از منکر، جنبهٔ داخلى و اجتماعى دارد، و اشعار و اقدامى است که از ناحیهی ملت روى دولت و دولتمردان بهعمل مىآید نه آنکه از وظایف دولت و موارد استعمال زور و قدرت باشد.
حکومت انبیاء و پیغمبر هم هیچگاه براى اشاعه اسلام و دین خدا نبوده بلکه موسى قوم خود را از اسارت نجات میداده، داوود و سلیمان بیشتر قضاوت و داورى و تمشیت امور جامعه و دفاع از مردم و مملکت میکردند، و پیغمبر اسلام هم مسئولیت نبوت و وظیفه رسالت را با ادارهٔ امت و شهر مدینه مخلوط نمیفرمود، از مردم مأموریت و بیعت مىگرفته است. بهعلاوه، جنبهٔ مدل دینى و تجربه آورى و خاصیت تربیتى را داشته است. پس بههیچوجه فرد یا گروه و صنفى حق ندارد بهخود مأموریت اجرا و اشاعهٔ دین و جانشینى پیغمبران را بدهد و خود را مسؤل و مأمور حکومت بر خلق بداند و محتاج و مجبور بهقدرت باشد.
سؤال و نظرهاى آقاى مهندس کتیرایى: انفاق یک وجهه و یک نقش روحی دارد
(فایده در امنیّت و اداره اجتماع و بودجه عمومى) که باید گرفت و وظیفه دولت است. انفاقها و از جمله نفقه زن قابل حذف نیست. اعتقاد به نفى حکومت با تکامل نمىخواند. نقش دوم انفاق کجا در قرآن و سنت آمده است؟ حضرت امیر در نامه و فرمان مالک اشتر مىنویسد و در نامه والى دیگرى هم تاکید میکند که براى جمعآورى صدقات فقط اطلاع بده و آزادشان بگذار. در گروه آیات مَلاء بنىاسرائیل احتیاج و اجازه مَلِک براى جنگ دفاعى از تمام خاک بود نه چیز دیگر. اگر اخذ بهاجبار یا به پیمان باشد مخارجى است که مردم در قبال یکدیگر و دولت تعهدکردهاند یا دولت شورایى خودشان طبق بیعت و اختیارات تعیین و تحمیل نموده است و مانند نفقه زن یک حق و دِینى است که برگردن اشخاص افتاده است و صاحبِحق حق دارد مطالبه و مواخذه نماید، مشکلى بر آنها نیست. آنجا که ظلم بر مردم و فساد در شهر و دیار مىشود انتصار وارد شده است و ایرادى ندارد. «وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَیْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ.» [۹۲] حالت قرارداد اجتماعى را دارد. در هر حال، انفاقات و مالیات و انتصار و دفاعیات جزو کارهاى داوطلبى و ممدوح است که به عهده خود مؤمنینِ تشکیل دهنده امّت گذارده شده است و مانند مدیریت و امر متعلق و ناشى از خودشان بوده، مىتوانند در یک سیستم یا نظام دولتىِ مردمى ادغام شود و خودشان باید عهدهدار آن باشند.
درست است که نفى حکومت با تکامل نمىخواند ولى تکامل را هم خدا در حیوانات و نباتات به عهده خود گرفته است، غریزه را به ودیعت نهاده است ولى در انسان به عهده خود ما گذارده است. انسان حیوانی است که تاریخِ خود و خود را و بنابراین منازل تکاملش را میسازد. پس شهر، جامعه و حکومت را هم خودش باید بسازد.
امّا پیغمبران بالاخره براى چه آمدند و دین براى چیست؟
جواب این سئوال، و تصور و توجیهى را که بعضى داشته میگویند وضع ادیان و پیدایش پیغمبران براى این بوده است که انسانها به حقوق و حدود یکدیگر تجاوز نکرده، روابط پاکیزه و سلامت و عدالت در دنیا برقرار باشد تا افراد و جوامع خوشبخت شوند، قرآن جوابش را در پایان داستان آفرینش انسان و گزینش آدمیزاد و اخراج آدم از بهشت داده، میگوید برنامه رسالت آنها هدایت شما است:
«قُلْنَا اهْبِطُواْ مِنْهَا جَمِیعاً فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُم مِّنِّی هُدًى فَمَن تَبِعَ هُدَایَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ.» [۹۳]
هدایت هم بنا به نفس آیات کثیره و از جمله در سوره حمد (۱) اگر روزى ده بار میخواهیم هدایت به راه راست یا صراط مستقیم بوده، صراط مستقیم نیز به حکم «وَأَنَّ هَذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیمًا» [۹۴] هدایتى است که بهسوى او و بهحیات جاویدان بهشت مىرود. خلاصه، تعلیمات و هدف انبیاء که تحقق:
«وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ.
مَا أُرِیدُ مِنْهُم مِّن رِّزْقٍ وَمَا أُرِیدُ أَن یُطْعِمُونِ.
إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ.» [۹۵]
میباشد، بندگى خدا است و به عبارت دیگر تقرّب و تمثل و تشبه به خدا به مصداق:
«إِنَّ عَلَیْنَا لَلْهُدَى.
وَإِنَّ لَنَا لَلْآخِرَةَ وَالْأُولَى.» [۹۶]
هدایتى که خدا از طریق انبیاء بهعهده گرفته است آخرت و اولى است.
اولى و مبداء، خود او است و آخرت همان سرمنزل ابدىِ بهشت یا جهنم مىباشد که دروازهاش در رستاخیز قیامت براى عالمیان گشوده مىشود. با بقیه مطالب، یعنى فاصله مبداء و مقصد، خدا اصولاً کارى نداشته به عهدهٔ خود ما گذاشته است که انسانها به حکم:
«وَأَن لَّیْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى.» [۹۷]
«وَلِتُجْزَى کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ» [۹۸]
«لِّلرِّجَالِ نَصِیبٌ مِّمَّا اکْتَسَبُواْ وَلِلنِّسَاء نَصِیبٌ مِّمَّا اکْتَسَبْنَ» [۹۹]
و با تلاش و تدبیر خود بهدست آورند. در روز طراحى آدم هم که او و زوجهاش را به زمین فرستاد، فرمود:
«قُلْنَا اهْبِطُواْ بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَکُمْ فِی الأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِینٍ.» [۱۰۰]
و در جاى دیگر به صراحت مىفرماید:
«وَلَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَّفَسَدَتِ الأَرْضُ» [۱۰۱]
«وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَوَاتٌ
وَمَسَاجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیرًا وَلَیَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ» [۱۰۲]
یعنى خدا دفاع بشر از خویشتن در برابر متجاوزها و ظالمها را بهخود او واگذار کرده است. نه تنها از جان و مال و خانه خودش، بلکه حتى خانههاى خدا و یارى کردن خودِ خدا را. در قرآن تجلیل فراوان از تفکر و تعقل و تدبر یا از سواد و قلم و قرائت و از علم و تحلیل مىبینیم و خیلى از آیات و تعلیمات قرآن با اشاره و استفاده از علوم مىباشد ولى هیچگاه به ما هیچ علمى را نمىآموزد. میگوید سیر در زمین و ملل و نحل کنید. در خلقت زمین و آسمان تفکر نمایید، عبرت بگیرید و خودتان دانش بیاموزید. همچنین در عین آنکه میفرماید:
«یَا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاسًا یُوَارِی سَوْءَاتِکُمْ وَ رِیشًا وَ لِبَاسُ
التَّقْوَىَ» [۱۰۳]
و از جنّات مفروشات یا نحل و غیره به عنوان نعمتهاى الهى صحبت میکند، هیچ جا لباسدوزى و آشپزى و پرورش زنبورعسل یا ماهى بهما یاد نمیدهد. سیستم اقتصادى یا نظام حکومتى هم همانطورکه دیدیم براى ما تعیین نمىنماید. همهٔ اینها کار و وظیفه و راه تمرین و تربیت براى بشر است و خودش باید کسب کند.
البته حکمت مىآموزد و مادهٔ چهارم بعثت رسول اکرم یُعَلِّمُهُمْ الْحِکْمَةَ بوده است. اما عنایت و دخالت قرآن و پیغمبر در امور اخلاقى و خانوادگى و اجتماعى و احیاناً سیاسى، از جهت ارتباطى است که کیفیت ارتزاق و اعاشه و ارتباطات انسانى، با معرفت و عبادت خدا و یا تدارک آخرت پیدا میکند. لازمه عبادت، ابتغاء رضوان الله و ارتقاء بهسوى او تقوا است که تقویت اراده مىباشد و به تمرین رحمت و انفاق و احسان تا ایثار، و تا برسد به خلاقیت. و در مقابل آنها برحذر داشتن انسان از شیطان و اغواهاى او.
طبیعى است که پیغمبران و آیینهاى آنها باید این جهات را به آدم نادان ناتوانِ فریبخوار یاد بدهند و چون یگانه مهمل عبادت و تمرین رحمانیت و تدارک آخرت «الدُّنْیَا مَزْرَعَةْ الآخِرَةِ» [۱۰۴] مىباشد و در پیخ و خمها و صحنههاى زندگىِ فردى و خانوادگى و ملى و جهانى است که انسان مىتواند خود را براى خدا بسازد و باید گدارها و پرتگاهها و صخرهها و لنگرگاههاى این دریاى پرتلاطم عظیم را بشناسد، آمدهاند یک سلسله شاخصها به ما دادها ند و گفتهاند به کجاها برویم و از کجاها نرویم، راه خدا کجا است و دام شیطان کدام است. بنابراین علاوهبر ارکان نماز و مناسک حج و حدود و جهاد، مصارف انفاق و زکات را چه در زمان حیات و چه در وضعیت بعد از ممات تعیین نمودهاند. محارم زنها و مردها را مشخص ساختهاند، براى عقد و طلاق و نفقه و سایر روابط و رفتارهاى خانوادگى که بسیار ظریف و دقیق و آسیبپذیر است سفارشهاى فراوانی کردهاند، حلال و حرام مکاسب و فرق انفاق و بیع و ربا را گفتهاند یا کتاب و میزان همراه رسل کرده است تا مردم قیام به قسط نمایند.
ادامه مطلب (بخش پنجم) ...
Sunday, January 20, 2013
انتشار دست نوشته سخنرانی «دیانت و حکومت» مهندس مهدی بازرگان (بخش چهارم)
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment