Saturday, July 28, 2012

به دانشمند زندانی: امید کوکبی؛ محمد نوری زاد

امید عزیز، شرمنده ام که دراین سی و سه سال پس از انقلاب، ما حاکمان شیعی این سرزمین بلادیده، مجاورانِ غیرتمندِ دینی که نه، آدم های انسان که نه، حتی شهروندان شایسته ای نیز برای تو و هم کیشان تو نبوده ایم.

 
در سالهای پیش از انقلاب، ما و شما رابطه ی خوبی با هم داشتیم. گذشته از مختصاتی که درهرکجا یافت می شود، هم ما هم شما، درسرزمین مادری مان ایران، محترم و آزاد و بهره مند از حقوق یکسان بودیم. نه کسی شما را به اسم ترکمن و سنی و مرزنشین، تحقیر می کرد و نه کسی ما را به صرفِ مرکزنشینی و پارسی گویی برقله ی بهره مندی می نشاند.
 
امروز اما تو، نه بخاطر سنی بودنت، و نه بخاطر ترکمن بودنت، بل بخاطر این که هم جوانی و هم نابغه ای  در زندانی. سنی بودن و ترکمن بودن تو، درد مضاعفی است که آرامش حسد ورزانِ ما را روفته. و این یعنی: جهالتِ آذین بسته و دستوریافته و بر سریرِ قدرت نشسته ای که تو را از آسمان درخشش به زیرمی کشد و به زندان می افکند، از تماشای نبوغ تو در رنج است. او از این که یک جوان سنیِ ترکمن به قله ای از بلندای نبوغ دست یافته، درد می کشد و به خود می پیچد. و چون رشته های امور در دست اوست، سوزش خود را با درانداختن تو به زندان و پوشاندن لباس جاسوسی به تنت، التیام می دهد.
 
پسرم، من بجای همه ی آنانی که قدر تو را ندانسته و نمی فهمند و با تو جفا کرده و می کنند، یا نه، قدر علم و نبوغ تو را نیک می دانند اما جاسوسیِ تو را سناریو کرده اند تا میان زندان و همکاری، تو همان همکاری با دانش نیم بند هسته ای شان را بپذیری، از تو پوزش می طلبم.
 
من شرمنده ام که قدر تو را و علم تو را در دخمه های زندان اوین اینچنین به خاک انداخته اند. و از دانشمند جوانی چون تو پرچمی افراخته اند که تنها توفان تهمت بر آن بوزد. تو به گمان من و بسیاری چون من، جوانی پاک و شایسته و وطن دوست و کارآمدی. به گمان من، تو اگر فرزند یکی از دزدان دولت بودی، یا پسر یکی از برادران لاریجانی، یا پسر آدمهای کوچکی که برمنصب های بلند چنگ برده اند، نه هر سال که هر روز و به هر بهانه برای تو مراسم بزرگداشت و پاسداشت عَلَم می کردند.
 
بازجویانِ خفیفِ تو، به ناجوانمردانه ترین شکل ممکن، که نشانه های این ناجوانمردی را مگر در سیستم های امنیتی و اطلاعاتی شوروی سابق بشود رد گرفت، مراتبی از جاسوسی را برای تو پرونده کردند و همان پرونده های مرتب شده را به قاضیان بی اراده و مرعوب دستگاه قضا سپردند و امضای آنان را بر حکم زندان تو نشاندند. که یعنی:  یا در زندان بمان بپوس، یا بیا و با سایت های اتمیِ ما همکاری کن.
 
امید عزیز، من ازطرف همه ی آنانی که به تو انگ جاسوسی زده اند وحال آنکه خود می دانند تو یکی ازپاک ترین و شایسته ترین فرزندان این سرزمینی، از تو پوزش می خواهم. ازطرف کسانی که تو را از مسیر علم بازداشتند و به زندانت انداختند، از تو پوزش می خواهم. از طرف کسانی که آوازه ی بی گناهی و نبوغ تو را شنیدند و با پلشتیِ تمام به حبس و شکنجه ی روحی تو دستور فرمودند، از تو پوزش می خواهم.
 
امید عزیز، تو در کنار عزیزانی که با تو در زندانند، چه آقای موسوی و همسر باشرفش، چه آقای کروبی، و چه همه ی آنانی که بجرم های بی دلیل در حبس و زندان و تنگنایند، سندی هستید برای رسوایی آنانی که سخن حق را برنمی تابند. عقل را برنمی تابند. جامعه و افکار عمومی را برنمی تابند. امروز و آینده را برنمی تابند. و آنچه را که برمی تابند، دروغ و غارت و زشتکاری است.
 
امید عزیز، درزندان بمان و سرت را بالا بگیر که هر روز زندان شمایان، خشتی از ستون برقراری این جماعت خدانشناس را بیرون کشیده و می کشد و ما را به دیدار روزهای خوب و تهی ازنفرت و آکنده از درستی بشارت می دهد.
 
منبع: سایت محمد نوری زاد

http://adf.ly/1587888/whostheadmin

No comments:

Post a Comment