خشایار دیهیمی؛ مترجم آثار علوم انسانی در بازدید از نمایشگاه مطبوعات به گفتگو با خبرنگار ایلنا پرداخته است.
به گزارش ایلنا، دیهیمی در این گفتگو به ركود در حوزهی كتاب های علوم انسانی در كشور اشاره كرد و گفت: شرایط این کتابها به خصوص در بخش ترجمهی آثار، طی چند سال اخیر نه بهتر شده و نه بدتر و وضعیت همان شكل راكد سابق را دارد. به هر حال شرایط فعلی حوزهی علوم انسانی بد است، برای اینکه عملآ آدمهای کمی در این حوزه فعال هستند و به صورت جدی به تولید اثر میپردازند. از طرف دیگر موانعی پیش روی تولید آثار ایجاد شده و هیچکس هم راجع به این بحث، جدی و منطقی صحبت نمیکند.
او ادامه داد: اصولآ شناخت از هر جنس، نمیتواند مضر باشد و مسالهای ایدئولوژیک نیست. ما در علوم انسانی با دولتها سر و کار نداریم تا این تصور پیش بیاید که متفکرین کشوری که ما با آن کشور مشکل سیاسی داریم، ارتباطی به سیاست آن کشورها دارند. بر فرض اگر در نظر بگیریم که کشورهای دیگر دشمن ما هستند و میخواهیم فرهنگ خود را در برابر آنها حفظ کنیم و از آنها متفاوت باشیم، باید این نکته را در نظر بگیریم که انسان باید دشمن خود را هم بشناسد. این مساله مانند آن ضرب المثل معروف است که در کتاب دورهی ابتدایی وجود داشت و میگفت: «ادب از که آموختی، گفت از بیادبان»، یعنی اگر هم کشورهای دیگر بد هستند، حداقل باید از این منظر با آنها روبرو شد. این نکته به قدری ساده و پیش پا افتاده است که به بچههای مقطع ابتدایی یاد میدهند. در حالی که اینطور هم نیست و خیلی چیزها وجود دارد که باید از آنها یاد گرفت. علوم انسانی در کشور ما ریشهی چندانی ندارد و در جای دیگری ایجاد شده است. البته منظور من این نیست که از آنها تقلید کنیم و مغلوب علوم انسانی غرب شویم، اما باید علوم انسانی غرب را مطالعه کنیم و فعالانه و نه منفعلانه، نه اینکه بگوییم آنها حکمی صادر کردهاند و حرفهای آنها وحی منزل است، اما باید مثل یک معلم از آنها استفاده کنیم و بعد آنها را غربال کنیم.
دیهیمی در مورد اینکه علوم انسانی مدرن، تا چه اندازه میتوانند در عرصهی فعالیتهای سیاسی اجرایی، منشآ اثر باشند، گفت: اصولآ هر انسانی که دانش بیشتری داشته باشد، در هر حوزهای کار خود را بهتر انجام میدهد. غربیها که برای ما چیزی تجویز نمیکنند و راجع به مسائل خاص خودشان و یا مسائل کلی صحبت کردهاند. شنیدن و آشنا شدن با این مسائل نه تنها مضر نیست، بلکه لازم و ضروری هم هست و كار ما بدون آنها پیش نمیرود. در قرون وسطی علوم و فلسفه از شرق به غرب رفت و اگر این اتفاق نمیافتاد، آنها متضرر میشدند. به همین ترتیب، امروز ما هم از نداشتن دانش متضرر میشویم. ما هم میتوانیم از این طریق خود را مجهز کنیم، ولی مشکل ما این است که این علوم در دانشگاههای ما به شکل درست تدریس نمیشوند. تدریس آكادمیك ما به جای اینکه تفکر برانگیز باشد، دانشجویان را مجبور میکند که مشتی محفوظات برای خود داشته باشند. دیگر نمیتوان گفت كه این مساله تقصیر غربیهاست، تقصیر با ما، نوع تدریس و سیستم آموزشی ماست. هر چیزی را میتوان مطرح کرد و نقادانه با آن برخورد کرد و مثبت و منفی آن را مشخص کرد و این كار ذهن انسانها را باز میکند. ما کار را بد انجام میدهیم و گناه آن را بر گردن دیگران میاندازیم.
این مترجم در خصوص تولید علوم انسانی در داخل و انحصاری کردن آن به شكل ایدئولوژیک گفت: اصولآ این علوم ایدئولوژیک نیستند که بگوییم این را سکولارها درست کردهاند و ما مسلمانها باید برای خودمان یک چیز جدید درست کنیم. علم برای این است که نهایتآ در جایی استفاده شود. علوم انسانی مثال بارز این قضیه است. خواندن روانشناسی و جامعهشناسی در نهایت باید منجر به این شود که بتوان در مواجهه با مشکلات، راه حل مناسبی را یافت. با شناختن روشها و متدهایی که انواع آن در غرب وجود دارد و اینکه کدام یک بهتر به درد ما میخورد، از آنها بیشتر استفاده میکنیم و اگر نواقصی داشته باشد که آنها را برطرف میکنیم. آن وقت مسائلی که جامعه با آن درگیر است را با آن حلاجی میکنیم و برای آن راه حل پیدا میکنیم.
دیهیمی افزود: اگر جامعهشناسی این کار را نکند و تبدیل به این شود که کسی تاریخچهی آن را بداند که مثلآ از ابتدا با «آگوست کانت» شروع شده و بعد «دورکیم» و «ماکس وبر» آمدند و... اینکه جامعهشناسی نیست، این نه اسلامی است، نه سکولار است، نه غربی است و نه شرقی، اینها حرف مفت است. جامعهشناسی هم مثل طب است که باید آن را آموخت و به کار برد. یعنی اینکه شما روشهایی را بیاموزید كه برای تشخیص درد و بعد درمان کردن آن دردها كار برد داشته باشد. هر دکتری در برخورد با یک مریض، روشی خاص را در نظر میگیرد، اما دانش عمومی و علم پایه پزشکی که ثابت است و باید آن را فرا گرفت. بنابراین ما جامعهشناسی غربی و شرقی نداریم، روانشناسی شرقی و غربی نداریم. انحصاری کردن علم، با اصل قضیه در تناقض است و دیگر از جنس دانش تلقی نمیشود، بلکه با نگاه انحصاری میگوییم که اینها ایدئولوژی هستند. همان اتفاقی رخ میدهد که وقتی روانشناسی و جامعهشناسی مارکسیستی را در شوروی درست کردند، در نهایت سالهای سال از دنیا عقب افتادند. داد و ستد دانش مسالهای بین المللی است، مسالهای آزاد است، مجانی است، کسی از این داد و ستد ضرر نمیکند.
او به جنبهی دانش بودن علوم انسانی اشاره كرد و گفت: اگر دانش را ایدئولوژیک کنید که دیگر دانش نیست و وقتی دانش نباشد، برای مسائلی که پیش میآید نمیتوان راه حل ارائه داد یا راه حل غلط ارائه میدهند. کسی که به منافع خود اهمیت بدهد، نیاز به شناخت دارد و کسی که منافع خود را درست نشناسد، نمیتواند آن را نگه دارد. بنابراین دانش چیزی است که در خدمت همه است و هر کسی که بتواند بهتر از آن استفاده کند برنده است و کسی که آن را تحریم کند، خود را از آن محروم ساخته است و در نهایت هیچ هدفی را نمیتواند دنبال کند. این بیتردید شکست است و میتوان هزاران نمونه تاریخی برای آن ذکر کرد. محرومیت از دانش، یعنی عقب ماندگی و پاشیدن یک جامعه و فلج شدن حاکمیت.
عدم تولید محتوا برای علوم انسانی مدرن در داخل کشور و اتکا به منابع ترجمهای موردی بود كه دیهیمی در مورد آن گفت: عدم تولید محتوا برای علوم انسانی در داخل كشور كاملآ طبیعی است، ما از این جریان قرنها عقب افتادهایم. در غرب انقلاب صنعتی رخ داده است، انقلاب علمی رخ داده است و این مسائل در پی این پیشرفتها صورت گرفته و ما اینجا در جهل و بیخبری به سر میبردیم و پر کردن این فاصله آسان نیست. در عین حال اینطور هم نیست که ما اصلآ نمیتوانیم تولیدات داشته باشیم. برخورد و تضارب آرا باعث رشد میشود و به قول معروف سره را از ناسره مشخص میسازد. در همین برخوردها مشخص میشود که این دانش کاذب است یا دانش واقعی. دلیل اینکه نمیتوانیم حتی همان حداقل را هم تولید کنیم، این است که برخورد و تضارب آرا وجود ندارد. این مساله هم دو دلیل دارد، یکی اینکه حکومت ایجاد ممانعت میکند و فضا را میبندد و دیگری اینکه افراد فعال در این رشتهها هستند، ظرفیت پذیرش نقد را ندارند و آئین و آداب گفتگو و نقد را نپذیرفتهاند و به محض اینکه نقد میشوند به هم پرخاش میکنند. ما از هر دو سو دچار مشکل هستیم.
دیهیمی در مورد کتابهای سطح پائین روانشانسی و ترویج عرفانهای جدید و آثار بیمحتوا و فراگیری این آثار در كشورمان گفت: زمانی که مردم نیاز به مصرف کالایی داشه باشند و جنس اصل پیدا نشود، ناچارآ رو به اجناس بنجل و سطح پائین میآورند. کتابهای سطح پائین روانشناسی و فلسفه برای انتشار در داخل با هیچ مشکلی روبرو نیست و اتفاقآ این کتابهای جدی فلسفی هستند که با مشکل مواجه میشوند. رشد و فراگیری این قبیل مفاهیم، هیچ مشکلی را حل نمیکند. مردم نیاز دارند که ریشهی مشکلاتی مثل افسردگی، اضطراب، مشکلات خانوادگی، ازدواج و مشکلات جنسی خود را بشناسند. ما در مورد این مسائل کتابهای جدی و عمیقی داریم که فیلسوفان، روانشناسان و روانکاوان نوشتهاند.
این مترجم آثار علوم انسانی ادامه داد: خود من مجموعهای به نام «فلسفه و هنر زندگی» دارم که به مسائلی مثل ترس، اضطراب، درد، انتقام، حسد، غرور و عشق میپردازد و فیلسوفان خیلی جدی اینها را نوشتهاند. متاسفانه این گونه کتابها در رسیدگی و بررسی و ممیزی به مشکل بر میخورند. از طرف دیگر کتابی مثل «مردان مریخی و زنان ونوسی» بدون هیچ مشکلی چاپ میشود و چاپهای مجدد متعددی هم از آن انجام میشود. امثال این آثار، نسخههای از پیش آمادهای را برای مخاطب میپیچند و مخاطبان هم از آنها استقبال میکنند. ما باید مردم را راغب کنیم که کمی جدیتر مطالعه کنند، اما از آن طرف مقولهای به اسم سانسور وجود دارد که ایجاد مشکل کرده است. ما نمیگوییم به ما کمک کنند، اما میخواهیم حداقل برای ما ایجاد مشکل نکنند و دست و پای ما را نبندند. ما میخواهیم خدمتی ارائه بدهیم، اما در چندین جبهه در حال جنگ هستیم.
دیهیمی در ادامه برای شكل و نوع برخورد در ادارهی كتاب برای بررسی آثار توضیح داد: مثلآ اسم کتابی «مد» است و قرار است در آن توضیح داده شود که «مد» از کجا آمده، دلیل آمدنش چه بوده است، آدمها کی کورکورانه در پی مد میروند و کی ممکن است حتی یک فکر مد شود و امثال این مسائل، اما به این دلیل که صرفآ اسم کتاب «مد» است و مترجم آن «خشایار دیهیمی» است، میگویند برو پی کارت. من نمیخواهم مردم را گمراه کنم، میخواهم به مردم آگاهی ببخشم، چرا جلوی آگاهی بخشی را میگیرید؟ چرا نمیگذارید جوانها مطالعه کنند و با واقعیتی عمیقتر آشنا شوند؟ وقتی این کتاب تولید نشود، کتاب بنجل جای آن را میگیرد.
او افزود: مثلآ میخواهم راجع به مقولهی «عشق» کتاب چاپ کنم و به عنوان بخشی از آن بالاخره باید به عشق جنسی هم پرداخت، چنین کتابی را نمیتوانم چاپ کنم و از آن هزار عیب و ایراد میگیرند. در كنار این مساله در بعضی از نقاط شهر میبینیم که قدم به قدم فیلمهای «مستهجن» فروخته میشود. این یعنی تضاد و تناقض، یعنی دردی که نمیشود آن را جایی مطرح کرد.
Thursday, November 1, 2012
خشایار دیهیمی: نمیتوان علوم انسانی را انحصاری كرد
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment